دانلود فایل داستان یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

دانلود فایل داستان یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

داستان یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده از نویسندگان ناول 98 با ژانر عاشقانه، کیارش، یاسمن رو تو یک مرکز خرید که آتیش گرفته نجات میده و یاسمن ازش تشکر میکنه. بعد ازریک ماه یاسمن و مادر و خواهرش خونه پدر کیارش روضه میرن که اتفاقی کیارش رو می‌بینه  در ادامه مشخصات کامل و لینک دانلود رو می توانید مشاهده کنید.

🔻 مشخصات فایل داستان یک حال عاشقی

 

🔷 عنوان: یک حال عاشقی

🔷 نویسنده: حدیثه ببرزاده عضو انجمن ناول 98

🔷 موضوع: رمان عاشقانه

🔷 تعداد صفحات : 344 صفحه

🔷 طراح جلد: فایدیم رئوف

🔷 حجم فایل : 2 مگابایت

🔷 فرمت : pdf

 

 

🔻 خلاصه رمان یک جال عاشقی

 

کیارش، یاسمن رو تو یک مرکز خرید که آتیش گرفته نجات میده و یاسمن ازش تشکر میکنه. بعد ازریک ماه یاسمن و مادر و خواهرش خونه پدر کیارش روضه میرن که اتفاقی کیارش رو می‌بینه و تشکر میکنه و مادر یاسمن میفهمه کیارش همون اتش‌نشانی هست که یاسمن رو نجات داده کیارش و خانواده‌اش رو برای شام دعوت میکنه.

یاسمن، اکیپی داره، یاسین برادر یاسمن به کیارش پیشنهاد میده عضو گروه بشه کیارش قبول میکنه. این دورهمی‌ها باعث میشه که بهم علاقمند بشن و باهم ازدواج میکنن که مرکز خرید دیگه دچار حادثه میشه.

چند نفر اتش‌نشان شهید و اسیب می‌بیین که یاسمن از این ماجرا باخبر میشه و حالش بد میشه و فکر میکنه کیارش رو از دست داده در حالی که کیارش حالش خوبه

 

 

این رمان چاپ شده و لینک دانلود حذف شده لطفا نسخه چاپی نویسنده رو خریدار کنید

 

داستان یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

داستان یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

 

شناسنامه یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

شناسنامه یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

🔶 صفحه اول رمان یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

 

خسته و کلافه به سمت کافی‌شاپ مرکز خرید در حرکت بودیم. خستگی از سر و صورتمون می‌بارید و آرایشمون ماسیده بود. دلمون می‌خواست هر چه زودتر به جایی برسیم و استراحت کنیم.

به هر سختی‌ و زحمتی که بود، خودمون رو به کافی‌شاپ رسوندیم. سمانه نگاه ِخسته‌ش رو به دور و اطراف انداخت، گوشه‌ای از کافی‌شاپ یه میز خالی رو دید و دست من رو‌ که از شدت خستگی بی‌حال شده بودم، گرفت؛ بدون توجه به اطراف، من رو کشون کشون به طرف میز برد.

بی‌حال خودمون رو روی صندلی رها کردیم. نفسم رو کلافه از ریه‌هام خارج کردم و نگاه بی‌رمقم رو به سمانه که با انگشت‌های بلند و‌ کشیده‌ش شقیقه‌ش رو ماساژ می‌داد، دوختم. با لحنی که صدام به سختی شنیده می‌شد، گفتم:
«سمانه؟»

بی‌رمق‌تر از من نالید:
« هوم؟»
«هوم و‌کوفت…»

به تندی گفت:
«هان؟»
«هان و درد، هان و مرض… نمی‌تونی مثل آدم حرف بزنی؟»

سمانه با شنیدن حرف‌های من عصبی شد. در حالی که نفسش رو از شدت حرص بیرون می‌فرستاد، با دو تیله‌های طوسیش چشم غرۀ خفنی به روم زد و با صدای نسبتا بلندی غرید:
«چته؟ یاسمن ول کن تو روخدا، حال و حوصله ندارم و گرسنمه… از صبح من رو حیرون و سیرون کردی و آوردی مرکز خرید، اون وقت الان انتظار داری قربون صدقه‌ت برم؟ من حتی به قلی بدبخت هم جانم نگفتم!»

با شنیدن اسم قلی پقی زدم زیر خنده، قلی دوست‌پسر خیالیش بود. در حالی که قهقه می‌زدم، دست‌هام رو به نشونه‌ی تسلیم بالا بردم و با ته ماندۀ خنده‌م گفتم:
«باشه سمانه، چرا رم می‌کنی؟ منو رو بردار و انتخاب کن، چی می‌خوری؟»

سمانه تا خواست منو رو برداره، گارسون اومد.
«سلام، خوش اومدین. چه میل دارید؟»

رو به گارسون با سردی گفتم:
«دو تا قهوه و کیک.»

گارسون سفارش رو نوشت و رفت و ما منتظر آماده شدن سفارشمون شدیم. حدودا پنج دقیقه بعد، گارسون اومد و سفارشمون رو روی میز چید. بعد از خوردن قهوه و‌ کیک، نگاهی به دور و اطراف انداختیم.
کافی‌شاپ فوق‌‌العاده شیکی بود، روی میزها بنفش بود که با رنگ کاغذ دیواری هماهنگی خاصی داشت و ‌باعث جذب هر نگاهی می‌شد.

 

این رمان چاپ شده و لینک دانلود حذف شده لطفا نسخه چاپی نویسنده رو خریدار کنید

 

 

صفحه اول یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

صفحه اول یک حال عاشقی اثر حدیثه ببرزاده

 

 

 

 

برچسپ ها

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *