دانلود داستان کوتاه آوای انتظار اثر عارفه اسلامی PDF
داستان کوتاه آوای انتظار حکایت زندگی زنی ست به نام گلاب که بعد از سال ها دعا و انتظار صاحب فرزند می شود، درد های زندگی را به جان می خرد تا پسرش بزرگ شود و در دنیایی که غول بی رحم جنگ، تشنه ی خون هزاران جوان بود محمد با وجود مخالفت ها و اشک های مادرش و علاقه اش به دختر همسایه عازم جنگ می شود و…
مشخصات داستان کوتاه آوای انتظار
عنوان: آوای انتظار
موضوع: داستان اجتماعی
نویسنده : عارفه اسلامی
زبان: فارسی
صفحات: 44 صفحه
فرمت : PDF
خلاصه داستان :
حکایت زندگی زنی ست به نام گلاب که بعد از سال ها دعا و انتظار صاحب فرزند می شود،
درد های زندگی را به جان می خرد تا پسرش بزرگ شود و در دنیایی که غول بی رحم جنگ، تشنه ی خون هزاران جوان بود
محمد با وجود مخالفت ها و اشک های مادرش و علاقه اش به دختر همسایه عازم جنگ می شود و…
_پانزده ساله چشم به راهم.
سرش را به بالا میکشد
_هر روز صدای پچپچ همسایهها رو میشنوم، صدای ترحمشون عذابم میده!
زهرا خانم میگه «چندسال پیش یه لنگه گوشواره گم کردم هنوز داغش تازهست، وای از دل پژمردهی گلاب که پسرش گم شد…»
گلاب مانند آوای آخر “انتظار”؛ زار میزد!
انتظار یعنی چشم دوختن…
و او به راهی چشم دوخت که نمی خواست باور کند پایانی ندارد!
صفحه اول کتاب :
“به نام خالق عشق”
حوالی عصر پاییزی بود.
بوی خرمالوهای گس، عطر خاک باران خورده و درخشش دانههای یاقوتی انارهای ترک خوردهی آویخته از دیوار کاهگلی، هوش از سر عابران پرانده بود.
صدای خشخشِ برگ های خشکیدهی زیر پای رهگذران و خروش جوی آب باریکی که از وسط کوچه باغ می گذشت، قاتل سکوت کوچهی پیر شده بود!
خورشید، تند و تیز بساط حقیرش را برچید و در افق محو شد. فصل پادشاهی باد آغاز شده بود و با قدرت در دلِ تاریک آسمان جولان میداد و با خشم، هر آنچه در مقابلش بود، ویران میکرد.
از میان درختان خرمالو و انار، پیچ و تابی میخورد و با قدرت به پنجرهی چوبی میکوبد.
پنجره با شدت به دیوار رنگ و رو رفته و قدیمی اتاق برخورد میکند، گلدان سفالی شمعدانی با برگهای خزان زده از لبهی پنجره پرت میشود و صدایش در خانهی مسکوت میپیچد.
پردههای رقصان، در هوا میچرخند و یکدیگر را در آغوش میگیرند.
پیرزنی تنها، در کنج اتاق روی تخت چوبی زوار در رفته خوابیده بود. با سیلی باد و سرمایی که مهمان اتاق شد، کمی بیشتر در خودش مچاله میشود و آرام پلکهایش را باز میکند.